روی این سایت ها کلیک کنید. امیدوارم لحظات شادی را داشته باشید.
http://www.kashiha.com/school/dblpark.swf
http://www.toptabriz.net/linkbox/cow.htm
http://www.transience.com.au/teetering.html
http://204.15.8.180/flashf/ebru.html
persianyas.com/YASOld/Khandeh/khandeh.htm
http://www.gangineh.com/flash/77.swf
http://www.gangineh.com/flash/52.swf
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام سلام بر معشوق که چهره اش قمر و چشم او ستاره ی اوست که هر جا طلوع زیباییست | |
نزدیک ترین نقطه به خدا .... نزدیک ترین نقطه به خدا هیچ جای دوری نیست.نزدیک ترین نقطه به خدانزدیک ترین لحظه به اوست،وقتی حضورش را درست توی قلبت حس میکنی، آنقدر نزدیک که نفست از شوق التهاب بند می آید.آنقدر هیجان انگیزکه با هیجان هیچ تجربه ای قابل مقایسه نیست.تجربه ای که باید طعـــمش را چشید . اغلب درست همان لحظه که گمان می کنی در برهوت تنها ماندی، درست همان جا که دلت سخت می خواهد او با تــــو حرف بزند،همان لـــحظه که آرزو داری دستان پر مهرش را بر سرت بکشد، همان لحظه نورانی که ازشوق این معجزه دلت می خواهد تاآخردنیا از ته دل وبا کل وجودت اشک شوق بریزی وتا آخرین لحظه وجودت بباری . نزدیک ترین لحظه به خدا می توانددر دل تاریک ترین شب عمرناخواسته تو ویــا در اوج بـــزرگ ترین شــــــــادی دلخواسته تو رخ دهد ,می تواند درست همین حالا باشد و زیباترین وقتی که می تواند پیش بیایدهمان دمی است که برایش هیچ بهانه ای نداری. جایی که دلت برای او تنگ است . زیبا ترین لحظه ی عمر و هیجان انگیز ترین دم حیات همان لحظه باشکوهی است که با چشم خودت خدا را می بینی.درست همان لحظه که می بینی او با همه عظمت بیکرانش در قلب کوچک تـــــــو جا شده است. همان لحظه که گام گذاشتن او را در دلت حس، و نورانی و متعالی شدن حست را درک می کنی . آن لحظه که می بینی آنقدر این قلب حقیر ارزشمند شده است که خدا با همه عظمت بیکرانش آن را لایق شمرده و بر گزیده. و تو هنوز متعجب و مبهوتی که این افتخار و سعادت آسمانی چگونه و ازچه رو از آن تو شده است و این را همیشه بـــــه یــــاد داشته باشید ... " هرگاه بادیگرانید خــــــــود را خـــــــط بزن و هرگاه با خــــــــدائید دیگران را " بودن را باور کن و تا زمانی که زنده هستی با عشق زندگی کن.لازمه عشق یک ارتباط عارفانه است پس به نیت قربت آماده شو،وضو بگیر و با تن پوشی از دعا و نیایش در محلی آرام ،دلبستگی دنیوی را قطع کن و به هیچ چیز جز او نیندیش . شماره بگیر و از ته قلب صدایش کن و او را به بزرگی و یکتا بودن یاد کن. می خواهی آسمان دلت آبی وخورشید،روشنگر زندگی ات باشد.میخواهی زبان گلها را بدانی و راز خلقت را دریابی پس به اوتوکل کن،دست هایت را بالا ببر،وجودت را سرشار از عشق و تمنا کن و به او بگو دوستش داری و فقط او را می ستایی، از او کمک می جویی،بخواه که راه راست را به تو نشان دهد، خودت را گم کن بگذار هیچ نقشی از تو بر زمین نماند بال هایت را باز کن به سوی معبود حقیقی پرواز کن. از او بخواه گاهی مواقع اختیار را از دست تو گرفته و به جایت تصمیم بگیرد،وقتی او را به بزرگی یاد کردی و در برابرش سر بر سـجـده نهادی، وقتی صدای ناله هایت به عرش کبریا رفت و قلبت تپید ، قطرات اشک در چشمان زیبایت حلقه زد و گرمی اش را بر گونه هایت حس کردی،آن هنگام که در گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین، دلت شکست و صدایت لرزید،بدان که گوشی را برداشته است و بشارت می دهد بنده به من بگو چه می خواهی تادعایت را اجابت نمایم . در این لحظه فرشته ها ناظر این همه شکوه و عظمت هستند بدان که اگر به صلاح تو باشد همه چیز به تو عنایت میکند. دوست من دعا کن همیشه با تو در تماس باشد و اگر روزی یادت رفت زنگ بزنی ،تو را بیدار کند و عبادت را در تو بپروراند. هر لحظه منتظر باش تا تو را در مسیر زندگی هدایت کند.تنها سعی کن برای چند لحظه به جز او همه چیز را فراموش کنی... تا حالا با خودت فکر کردی چرا رنگ روز جمعه تو تقویم با بقیه روزهای هفته فرق داره ؟ جمعه هم مگه یکی از روزهای هفته نیست ؟ در بقیه روزهای هفته ، آدم ها از سر نیاز شغلی یا ضرورتهای دیگه صبح زود از خواب بیدار می شوند ؛ امّا جمعه روز سحر خیزی و بیداری کسانیه که خودشون خواستن بیدار شوند !! کسانی که جمعه را با نام محبوب آغاز می کنن و " ندبه " کنان صداش می زنند . یادم اومد قصۀ عشق ورزان و منتظرانی را که هر جمعه ، چشم به طلوع طلعت رشید مردی آسمانی دوخته اند !!! چرا که موعودشان جمعه ای از جمعه ها ظهور خواهد کرد . آه که چقدر جمعه رو دوست دارم . جمعه روز بیداری ، روز راز و نیاز منتظران و روز خداست . گفتی بیا من اومدم
رفتی منم نیومدم
گفتم بخون نمی خونی
باشه برو نمی مونی
گفتم بهم یه روزی تو
جار می زنی پیروزی تو
حالا چی شده اشک چشات
دارند می ریزند زیر پات
می خوای بیای مشکلی نیست
برای مشکل دلت دیگه که راه حلی نیست
............ ......... ......... ........
باران نجات کی می آیی ای باران ، ای وعده ی خدا ؟ کی می آیی تا غنچه های عشق را دوباره از زمین برویانی ؟ غنچه هایی که زیر پاهای بدون احساس زمانه له شده اند . کی می آیی ای باران تا ماهیان تشنه در دریای خشک وصالت را سیراب کنی ؟ کی می آیی ای باران تا قناریان در هوای تازه ات ترانه سر دهند ؟ کی می آیی تا رنگین کمان مهرت آسمان دلهایمان را پر از آرزوهای رنگارنگ کند ؟ در این روزگار سیاه و تیره گویی آسمان نیز اشکی برای چکیدن بر زمین ندارد . انگار خورشید هم به خاطر نبودن تو از زمین انتقام می گیرد . دیگر نمی توان در این هوای غمزده تنفس کرد . پس بیا ای باران ... بیا و چهره هایمان را از دورویی پاک گردان و قلبهایمان را از گرد و غبار دشمنی بشوی . بیا و به درختان تشنه ات جرعه ای محبت بنوشان . بیا تا در هوای تازه ات بتوان چشمک زدن ستارگان را در شب به منزله ی آشتی تماشا کرد و برایشان دست تکان داد . بیا تا دوباره گلهای پژمرده ی دوستی در باغ دلها قامت راست کنند . بیا... خدا ترا و مرا از بلا نگهدارد ترا ز درد و مرا از دوا نگهدارد **** ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست درد تو به جان خسته داریم ای دوست گفتی که به دل شکستگان نزدیکم ما نیز دل شکسته داریم ای دوست **** دردا که در این سوز و گدازم کس نیست همراه در این راه درازم کس نیست در قعر دلم جواهر راز بسی است اما چه کنم محرم رازم کس نیست ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نکته در زینت المجالس آمده است که: مولانا قطب الدین از شخص بد ترکیبی پرسید: «اسم تو چیست؟» گفت: «آدم» گفت: «رحمت خدا بر آن کسی باد که این نام را بر تو نهاد و گرنه تو که شباهتی به آدم نداری!» |
|
دوباره دل هوای با تو بودن کرده....
نگو این دل دوری عشقت و باور کرده...
دل من خسته از این دست به دعاها بردن
همه آرزوهام با رفتن تو مردن....
حالا من یه آرزو دارم تو سینه...
که دوباره چشم من تو رو ببینه...
حالا من یه آرزو دارم تو سینه...
که دوباره چشم من تو رو ببینه...
واسه پیدا کردنت تن به دل صحرا می دم...
آخه تو رنگ چشات هیبت دنیا رو دیدم...
توی هفتا آسمون تو تک ستاره منی....
بخدا...ناز دو چشمات و به دنیا نمی دم....
حالا من یه آرزو دارم تو سینه...
که دوباره چشم من تو رو ببینه...
عشق دروغ
رفته بودیم که دور از انظار دیگران، ساعتی با سر گردانی یک عشق بی پناه، زیر روشنایی مات ماه، گردش کنیم.
آسمان کاملاً صاف بود. با این وجود، پاره ای ابر سیاه، صورت نازنین ماه را، در سیاهی خود نا پدید می کرد... گفتم: آسمان به این صافی، معلوم نیست این قطعه ابر سیاه، از گریبان ما چه می خواهد؟ اشاره به ابر کرد، آهی کشید و گفت: آن؟ آن ابر نیست! عصاره است. عصاره ی ناله های پنهانی عشاق واقعی است... روی ماه را پوشانده است، تا ماه شاهد عشق دروغ من و تو نباشد ....
کسی که از آینه به شما می نگرد، کسی است که شما هر روز باید پاسخی برایش داشته باشید.
راز عشق
عشق یعنی لحظهای التهاب
عشق یعنی لحظهای ناب ناب
عشق یعنی همچون شیدا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوخت
از یه عاشق دل سوخته
اگه کسی دیوونت بود ، بازیش نده اگه عاشقت بود ، دوستش داشته باش اگه دوست داشت ، بهش علاقه نشون بده اگه بهت علاقه داشت ، فقط بهش لبخند بزن اینطوری همیشه یه پله ازش عقبتری ، اگه یه روزی خسته بشه و یه پله بیادعقب ، تازه میشه مثل تو
مادرم
هستی من ز هستی توست
تا هستم و هستی دارمت دوست
آسمان فرصت خوبی است اگر پر بکشیم
به افق های دل انگیز خدا سر بکشیم
اگر خواهم غم دل با تو گویم جا نمی یابم
اگر جایی شود پیدا تو را تنها نمی یابم
اگر جایی کنم پیدا تو را تنها بیابم من
ز شادی دست و پا گم می کنم خود را نمی یابم
امشب به نیت همه دل ها شعری برای چشم تو می خوانم
هرگز مرا تو دوست نخواهی داشت تنها حقیقتی است که می دانم
کاش تو که آسمون شدی
من مثل دریا می شدم
عکست می افتاد روی موج
من با تو تنها می شدم
نه می خوام بین من و بین دلش جنگ بشه
نه می خوام عشقی که اون نداره کمرنگ بشه
من فقط یه چیزی از خدا می خوام دلم می خواد
واسه یکبارم شده دلش برام تنگ بشه
ای کاش گل بودی و من از باغها می چیدمت
یا که طلوعی بودی و از پنجره می دیدمت
ای کاش چشمانت ضریحی داشت چون رنگین کمان
هر وقت باران می گرفت از دور می بوسیدمت
کاش در دهکده ی عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
سوز دل بین که زبس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
می گویند که شیشه ها احساس ندارند!
اما وقتی روی شیشه بخار گرفته ای نوشتم :
دوستت دارم
آرام گریست.....
اگر آمد به جانم هر سه یک بار
اسیری و غریبی و غم یار
اسیری و غریبی چاره دارد
غم یارو غم یارو غم یار
در زمانی که صداقت گل نایابی است
و محبت نیز هم
من به تکرار غریبانه ترین واژه قرن
دوستت دارم.........
تقدیم به بهترینم
وقتی می شی نیاز من اگه نباشی پیش من
اشکای چشمامو ببین اگه می ریزه به پای تو
بازم که بی قرار مو دلواپس نگاه نو
تموم مستی منی بمون همیشه پیش من
اگه شدم عاشق تو نزار که بی تاب بمونم
لالایی شبام تویی نزار که بی خواب بمونم
دارم برات شعر می خونم شاید به یادم بمونی
فقط یه چیز ازت می خوام همیشه عاشق بمون
دوست دارم خیلی کمه ولی جز این چیزی نبود
واژه ها رو ولش کنیم عشقمو از چشام بخون
به او گفتم :
مرا دوست داری ؟
گفت : بله
گفتم : مثلآ چه قدر ؟
گفت : به اندازه ستاره های آسمان
به آسمان نگاه کردم و دیدم آسمان ابریست.
آدم های عاقل از همه چیز همان طور که هست استفاده می کنند
من عشق را در تو تو را در دل دل را در موقع تپیدن و تپیدن را به خاطر تو
دوست دارم
غم را در سکوت سکوت را در شب شب را بستر و بستر را برای اندیشیدن به خاطر تو
دوست دارم
من بهار را به خاطر شکوفه هایش زندگی را به خاطر زیباییش و زیباییش را به خاطر تو
دوست دارم
من دنیا را به خاطر خدایش خدایی که تو را خلق کرده
دوست دارم.
الهی آنکس که در تنهاترین تنهاییم تنهای تنهایم گذاشت . الهی تنهاترین تنها کسش در تنهاترین تنهاییش تنهای تنهایش گذارد.
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی سوز نی ، آه شبان
عشق یعنی معنی رنگین کمان
عشق یعنی شاعری دل سوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
عشق یعنی یک تیمّم، یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی با پرستو پر زدن
عشق یعنی آب بر آذر زدن
عشق یعنی چو*احسان پا به راه
عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه
عشق یعنی بیستون کندن به دست
عشق یعنی زاهد اما بُـت پرست
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی درد و محنت در درون
عشق یعنی یک تبلور یک سرود
عشق یعنی یک سلام و یک درود
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی سوز نی ، آه شبان
عشق یعنی معنی رنگین کمان
عشق یعنی شاعری دل سوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
عشق یعنی یک تیمّم، یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
yek ZARBOL MASALE GHAZVINI MIGEH :refigh agar refigh bashe adam menate zanesho nemikeshe
مسافر بی حیا |
پیریروز داشتم هموجو تو خط خودمان مسافر میکیشیدم که یگ دفه به فکرم رسید برم طرفای بالاشهر که یک کم تنوع بره. خلاصه سرتانه درد ندم مسیره عوض کردم و رفتم طرف ای محله های سوسولی. هموجو که داشتم تو یکی از خیابونای سوسولی مرفتم یگ دفه دیدم یکی از ای دخترای خوشکل که همچی که نگا مکنی دلات وا مره واستاده کنار خیابون. مویم تیز جلوش ترمز کردم و سوارش کردم. خداویکیل تیکه حقی بود. فقط لباساش یک کم سوسولی بود. یگ مانتوی سبز برش کرده بود که همچی تنگ بود که همه پستی بلندیای بدنش دیده مرفت . شلوارشم فک کنم مال مامانش بود بره که یگ عالم تا زده بود. فک کنم دو سایز براش بزرگ بود. او نمدنست که مو درم نگاش مکنم. زل زده بود به پش موهام. فک کنم عظمت پش موهام گیریفته بودش. هموجور که داشتم مرفتم و هی از آینه نگاش مکردم دیدم یکی از ای بچه سوسولا واستاده کنار خیابون. نگه داشتم و اویم سوار رفت و باز راه افتادم. هموجو که داشتم مرفتم دیدم ای بچگه هی دره به دختره نگا مکنه. با خودم گفتم عجب بچه سوسول بی حیاییه. یک کم که رفتم دیدم هی دره خودشه یواش یواش میکیشه طرف دختره تا ایکه رسید چفت دختره. بعد دیدم دختره ره یگ نگاهی کرد و یک خنده ایم بهش کرد. اعصابام داشت خورد مرفت. ولی باز با خودم گفتم ولش کن ای بچه سوسوله ره. یگ دفعه دیدم یک کاغذ از جیبش در کرد و روش شمارشه نوشت و گرفت جلو دختره. دختره خودشه زد به او راه و بیرونه نگاه کرد. باز گفتم بیخیال باش ممد. گفتم اصلا آینه ره نگا نکن. بره همی دیگه نگاه نکردم که یک دفعه پسره گفت: ببخشید خانوم اسم شما چیه؟ ای ره که گفت دیگه تحملم تموم رفت. یک ترمز میخی زدم که نزدیک بود دختر و پسره از عقب پرت برن جلو. سریع پیاده رفتم و در طرف پسره ره وا کردم و گفتم دداش چی فک کردی؟ تو ماشین ممد تاکسی و ای کارا؟ گردنشه گیریفتم و کیشیدم لای در و بعدم دره بستم و فشار مدادم. بچگه عین یک توله سگ یتیم ترسیده بود. گفتم: یره قمبل تو فک کردی اینجه خارجه که هر کار مخی بکی؟ همجو که کلش لای در بود که داد و بیداد مکرد یگ دفعه دستشه بلند کرد و صورتمه ناخون کیشید و مویم دیونه رفتم. بهش گفتم: تو چوچک مو ره ناخون میکیشی؟ مو چاقویم برام فنتی ندره او وخت تو ناخون میکیشی؟ در وا کردم و کیشیدمش لب جوب و چاقومه از جیبم در کردم و گرفتم دم گردنش و گفتم: مخی همینجی سلاخیت کنم؟ موره ناخون میکیشی؟ بوگو غلط کردم. زود باش یره. بچگه که همچی مثل سگ ترسیده بود گفت: بخدا غلط کردم، ... خوردم، جون مادرت ولم کن. همی که موره به مادرم قسم داد دیگه ولش کردم. بره که مو رو مادرم خیلی حساسم. مادرم سه سال پیش عمرشه داد به شما. اشک تو چشمام جمع رفت و ولش کردم و گفتم خدا بیامرزش. بچگه ره ول کردم و رفتم سوار ماشین برم که دیدم یگ عالم آدم جمع رفتن ولی هیچ کودوم جرات نمکنن بیان جلو. رفتم و گازه گیریفتم و رفتم. یگ دفعه یاد دختره افتادم و نگا کردم دیدم نیست ولی یک کاغذ عقب گذاشته. نگا کردم دیدم توش نوشته اینروزا آدمای باغیرتی مثل شما کم پیدا میشن. خوشحال میشم اگه بازم شما رو ببینم. زیرشم شماره همراشه نوشته بود. حالا موندم چیکار کنم؟ بره ایکه خجالت میکیشم زنگ بزنم. اصلا نمدنم چی بگم؟ شما موره راهنمایی کنن. |
لطیفه ها
آخر یه روز تیک می گیری لباس های شیک می گیری باباتو می کنی کچل تا دماغو کنی عمل با همراهت زنگ می زنی عینک رنگ رنگ می زنی این دل و اون دل می زنی تا به موهات ژل بزنی جنس بلوزت تریکو موزیک:الکس و انریکو روسری های الکی جوراب های فسقلکی خوشی با این تیپ خفن؟ الان قشنگی مثلا؟
یک روز یک پسری در اتوبوس با دختری دوست می شه و به جای اینکه شماره تلفن دوختره رو بگیره شماره اتوبوس رو بر می داره؟
یه بار یه نفر می خواسته لاف بزنه میگه آقا ما رفتیم دریا شنا کوسه گذاشت دنبالم منم پریدم بالا درخت
گفتن :تابلو خالی نبند بابا
یارو میگه:متوجم ولی تو اون شرایط چاره ای نداشتم
یه نفری با خدا قهر می شه میره در مسجد و میزنه فرار می کنه
یه روز گرگه میره در خونه ی شنگول و منگول میگه منم منم مادرتون!!! شنگول میگه غلط کردی ما آیفن تصویری داریم
یک روز یه نفر می افته تو چاه ، رفقاش سند می ذارن درش میارن
یه روز یه ماری روسری میپوشه میگه من کبری هستم
یارو میره بانک دسته چک بگیره ضامن نداشته
منفجر میشه
یه عرب بوده از بس قدش کوتاه بوده دهنش بو جوراب میداده
یه روز یه ترکه میخواسته برای یه فارسه جک بسازه میگه یه رو.ز یه فارسه میافته توی چاه گوهی میشه بعد فارسه نمی خنده بعد دوباره ترکه میگه یه روز یه ترکه میافته توی چاه گوهی میشه یعد فارسه میخنده ترکه میگه از توی چاه که درش میارن میبینن همون فارسه بوده
یه روز یه نفر برای مسابقات المپیک دوپینگ میکنه بعد میخواد کسی شک نکنه اخر میشه
یه روز یه هالویی توی اتوبوس یه دختر میبینه بعد جو میگیرش پیاده میشه شماره اتوبوس رو برمیداره
یه روز یه جیر جیرکه میاد خونه یه نفر بعد یارو از جیر جیر جیر جیرکه خوابش نمی رفته شب بلند میشه جیر جیرکه رو روغنکاری میکنه
یه روز مامور آتش نشانی رو جو میگیره میره میزنه مشعل المپیک رو خاموش میکنه.
یه روز یه نفر میره شکار خرگوش صدای هویچ در میاره .
.
یک روز یک نفر به دیوار می خوره صبر می کنه تا پلیس بیاد.
یه روز نفر میریه ماهی گیری وقتی که ماهیشو میگیره میبینه خیلی تکون میخوره سر ماهیه رو میکرده زیر أب تا خفه بشه
یک پرگار سرش گیج میرد. به جای دایره بیضی می کشد
به یه بابایی میگن با کیشمیش جمله بساز . میگه من دایی کیمیا هستم تو کیشمیشی
یک روز یک شکارچی دنبال یک خرگوش کرد.خرگوش از کنار یک ده رد میشد خری که اونجا بود شروع به فرار کرد.کشاورزی گفت اون خرگوش شکارچی دنبالش کرد تو که خری چرا فرار می کنی .خر گفت گوش منم مثل گوش خرگوش دراز است تا ثابت کنم من خرم شکارچی منو می کشه و می خوره
یه روز دو تا مرغه با هم صحبت میکردند اولی میگه :خواهر چه روزگار خرابی شده من دیروز تو کیف جوجه ام عکس یه خروس پیدا کردم دومی میگه :اوا.. خواهر این که چیزی نیست من دیروز تو کیف جوجه ام یه دونه تخم مرغ پیدا کردم
یارو سی دی میخره می بینه سوراخه میبره پس می ده
یه روز یه نفر تلوزیون رو روشن می کنه میبینه جنگ ایران و عراقه
سینه خیز میره تلویزیون رو خاموش می کنه
یه روز یه خانومه تو آشپزخونه یه مارمولک می بینه ، میره که با حشره کش حسابشو برسه... مارمولکه فکر می کنه اُدکُلن(عطر)هست ، میگه:
خاله اینجا بزن خاله اینجا بزن...
یک روز پیرزنی جلوی آئینه ایستاد و گفت :آئینه ها هم آئینه های قدیم
یه روز یه نفره توی صندوق صدقات سنگ می انداخته .ازش می پرسن چرا اینکارو میکنی میگه دارم به فلسطینی ها کمک میکنم
یه نفر زنگ می زنه 225 میگه آقا 2تا110 بفرستین بقییشم آدامس بدین
عنکبوته اکس می زنه پالتو می بافه
یه روز یه نفر میره استادیوم موج مکزیکی میرن غرق میشه
یه نفر به هوا شناسی زنگ میزنه میگه هوا شناسی ؟ میگن بله بفرمایید: میگه خیلی ممنون دیروز هوا خیلی خوب بود
یک دفعه به یه آبادانی می گن با مخابرات جمله بساز ابادانی گفت مخا برات برقصم
ترکه عینک افتابی میزنه بچه اش میاد تو اتاق بهش میگه کجا بودی تا این وقت شب؟
یک ترک و یک لر میرند باغ وحش: ترکه یه کرکدن میبنه به لره میگه: ببینم این بزه شهریه؟ لره یه بادی به سینش میندازه ومیگه نه برورم. این یه مرغه عشغه......
یک عربی یخچالش در نداشت جاش پرده می زاره
یه روز 1 کامیون جوک داشته می امده ترکه نارنجک می بنده میره زیر کامیون
یه روزی یه ترکه میره مغازه پرچم فروشی به فروشنده ممیگه پرچم ایران دارید فروشنده پرچم ایران را میاره ترکه میگه رنگای دیگش ندارید
یه روز یه کور وارد آشپزخانه می شه دستش می خوره به رنده می گه این چرت و پرت ها چیه اینجا نوشتن.
به ترکه میگن این همه جوک درمورد شما میگن ناراحت نمیشین ترکه میگه نه بابا اینا واسه شما جوکه واسه ما خاطرست
یک بار داریوش تواستادیوم ازادی کنسرت میزاره برااینکه یه هالی به مردم بده میگه چی می خواهین براتون بخونم ترکه دادمیزنه ابی بخون ابی بخون
به ترکه می گن با (کشور ) یه جمله بساز. ترکه می گه : من با کش ور رفتم خورد تو چشمم !!
سیب زمینی پدرش فوت می کنه بعد از چهل روز "کیوی" میشه !!!
یه روز یه خیار و یه موز دعوا شون میشه موزبه خیار میگه بروباباکون تلخ خیار هم به موز میگه درسته که من کون تلخم ولی تو چی که بخاطر 200تومان پول شلوارتو میکشی پایین
به ترکه می گن : با( مینا و تینا) جمله بساز. ترگه می گه : من می رم خونه ی مامانمینا توهم برو خونه ی مامانتینا!!!
به یک فوضول می گن اگه دیگه فضولی نکنی نصف دنیارو میدیم به تو فوضول:پس نصف دیگش مال کی میشه!!
یه ترکه قلکش پرمیشه می ندازه دور
ترکه شب خواب می بینه دعواش شده فردا شب با دوستاش می خوابه
یروزیک ترکه میره یخ میخره بعدن میرسه به خونش بعدن هی دوریخ رو نگاه میکرد بعد بهش میگن چرانگاه میکنی میگه تولسگ یخ داده یخه سوراخه
یه روز دو تا جوجه به هم قول میدن که با هم عروسی کنن وقتی بزرگ می شن میبینن دوتاشون خروسن
یک شب تابستان دوتا کرده میرن بالای پشت بام بخوابند بعد از مدتی دعواشان میشه وقتی همسایه ها میرن می بینند برای اینکه کدومشون وسط بخوابند دارند دعوا میکنند
یه روزتوی جهنم بمب میزارن چندنفرشهیدمیشن می برشون توی بهشت
یه روز دو تا سوسک با هم ازدواج میکنند برای ماه عسل میروند فاضلاب
یه ترکه میره اصفهان پولکی میخره وقتی میخوره میگه ایلده چیبس شیرین ندیده بودیم
یه ترکه اسم بچه شو می زاره ""رستم"" می ترسه صداش کنه.!!!
یک روز یه ترکه میره نارنگی بخره اسم نارنگی یادش نمی یاد بعد می گه آقا به من 2کیلو پرتقال کمباد بده
به یک ترکه میگن انگشتان دست رانام ببر میگه:شصت ومجاورشصت و وسطی و یکی مونده به آخری وآخری
یه عربه می ره 206 بخره بعد که سوار می شه میکه ولک جاش خیلی تنک 207 ندارید
یه روز به ترکه عکس یه کروکدیل نشون میدن.می پرسن شما به این چی میگین؟ ترکه میگه :ماگه بخوریم به این چیزی بگیم....
دو تا خرما با هم عروسی می کنن ماه عسل میرن مراسم ختم
یه روز یه ترکه برقاشون می ره یه کاسه اهنی می بره در خونه لره می گه برق دارید لره می گه حداقل یه ظرف پلا ستیکی می اوردی برق نگیرتت
یه ترکه میره سر یخچال درشو وا میکنه می بینه ژله داره میلرزه بعد به ژله میگه نترس بابا میخوام پنیر بردارم....
یه روز یه ترکه می ره میوه فروشی . توی میوه فروشی یه کدو تنبل آویزان بوده. برمی گرده به میوه فروش می گه : ببخشید آقا این گلابی خانواده چنده ؟؟!!
یه شب ترکه خواب می بینه که داره بزرگترین نون بربری دنیا را می خوره. صبح که از خواب بیدار می شه می بینه لحافش نیست.
یکروزسیب زمینی باباش میمیره ریش میزاره میشه گیوی پرتغال تامسونه خودشو میزنه درو دیوارمیگرنش میگن خودتو واسه چی میزنی میگه میخوام پرتغال خونی شم.
توی دیوانه خونه همه دیوانه ها دست میزنن بجز یکی میگن حتما خوب شده ببریمش بفرستیم خونه ازدیوانه میپرسن چرا دست نمیزنی میگه آخه من عروسم
ترکه میره سیرک می بینه یه مرده دهن سوسمارو باز می کنه و سرش می کنه تو دهن سوسماره . به ترکه می گن تو هم می تونی این کارو بکنی . می گه آره ولی دهنم اینقدر باز نمیشه؟؟
ترکه بلال می خوره تا صبح اذان می گه
به عربه میگن از چه رنگی خوشت میاد , میگه کم رنگ
ترکه میمیره شب اول قبر 62 تا فرشته میان بالا سرش دو از فرشته ها سوال میکردن 60 تای دیگه حالیش میکردن
یه ترکه میخوره تو دیوار می گه ببخشید
یه بار دوتا قمی میخورن به هم میشن قمقمه.
ترکه پرتغال خونی میخورد ایدز میگیره
یه روز دو تاگرجه با هم داشتن میرفتن بعد یه کامیون از روی یکیشون رد میشه اون یکی به دیگری میگه رب جان پاشو بریم
یه روز یه موش میره خونه ی یه اصفهانی سو هاضمه می گیره میمیره
مگس و بچه اش میروند روی یه سر طاس می نشینند بچه مگس تشنه اش می شود از مادرش آب می خواهد مگس میگه تو این کویر خشک از کجا آب بیارم
به لره میگن:.. دخترتو به کی دادی؟ میگه: غریبه نیست. دامادمه..
یک روز دو تا گیلاس با هم دعوا می کنند یه گوجه سبزی می اد وسط می گن سیده ها دخالت نکنند
به رشتیه گفتن شما به گوساله چی میگین گفت صبر میکنیم بزرگ که شد بش میگیم گاو
یه روز یه کیوی میره پیش دو تا جوجه تیغی دوست جوجه تیغی از جوجه تیغی دیگه می پرسه این کیه جوجه تیغی می گه داداشمه تازه از سربازی اومده.
یه گاوه سرمامیخوره به جای شیربستنی میده
ازیه ترکه میپرسن فرق کلاغ چیست میگه این بالش از اون بالش مساویتره
ترکه بچش رو میندازه بالا یادش میره بگیره
ترکه زنگ میزنه خونه دوست دخترش، باباش ور میداره، هول میشه میگه: ببخشید توپمون افتاده
یارو ترکه تو جبهه پشت ضد هوایی بوده میزنه یه هواپیما رو میندازه. خلبانه با چتر نجات میپره بیرون، ترکه میگه: بچهها در رین صاحابش اومد!
ترکه زنگ میزنه خونه دوست دخترش، بابای طرف گوشی رو برمیداره، هول میشه میگه: ساعت شانزده و پنجاه و چهار دقیقه!
ترکه سیدی می خره می بینه وسطش سوراخه میندازتشت تو سطل آشغال .
یه روز یه ترکه یک کیلو شکر می خره برای اینکه مورچه نخوره روش می نویسه نمک
یه روز یه رشتیه می ره استادیوم رو درواسی می که با همه دست میده
یه شب یه ترک می خوابه شب خواب میبینه که تصادف کرده و مرده ترکه فردا شب رو تا صبح بیدار می شینه
ترکه داشته راه میرفته خسته میشه شروع میکنه به دویدن!!!!!!
ترکه میخواسته بره شهرک آزمایش برای امتحان رانندگی , صبح ناشتا میره امتحان شهر بده
یه همشهریه داشته شنا می کرده مایوش سوراخ میشه غرق میشه
ترکه میره خواستگاری، مادر- پدر دختره بهش جواب رد میدن، میگن دختر ما داره درس میخونه. ترکه میگه: ایشکال نداره، من میرم دو ساعت دیگه برمیگردم
یک نمونه صحبت پسر با دختر
روز اول
:پسر: سلام دختر: سلام پسر : چطوری؟ دختر: بد نیستم مرسی.
هفته اول: پسر : سلام دختر: علیک سلام پسر : چطوری؟ دختر: بد نیستم مرسی. تو چطوری؟
هفته دوم: پسر : سلام دختر: علیک سلام. چطوری؟ پسر : قربانت. بد نیستم . تو چطوری؟ دختر: مرسی....خوبم.
هفته سوم: دختر: سلام پسر : سلام . چطوری؟ خوبی؟ دختر: مرسی خوبم . خیلی خوبم . و یک نگاه معنی دار به پسر
هفته چهارم: دختر: سلام عزیزم . چطوری ؟ خوبی ؟ پسر : سلام عزیز دلم . مرسی . بد نیستم . تو چطوری؟ دختر: مرسی . میدونی؟ یه چیزی می خوام بهت بگم . نمی دونم الان بگم یا بعد؟ پسر : بگو عزیز. دختر: نه........حالا زوده..... باشه بعد
هفته پنجم: دختر: سلام عزیزم . چیزی که دفعه پیش می خواستم بهت بگم این بود که دوستت دارم ......عاشقتم.....زندگی بدون تو برام هیچ معنی نداره . تمام آینده خودمو با تو می بینم . اگه تو نباشی زندگی برام هیچه!!!!! ...
هفته ششم: ... پسر : امروز یه دختر از تو خیابون اومد ازم آدرس پرسید. منم.... دختر: دیگه چی؟ دلمو شکستی! تو که می دونی من چقدر حسودم! چرا این کارو کردی؟ پسر : من که کاری نکردم....فقط جواب سوا لشو دادم ! دختر: یه قول به من میدی؟
پسر : آره! دختر: قول بده دیگه با هیچ دختری حرف نزنی! پسر : باشه عزیزم . قول میدم!!! ...... روابط صمیمی و رمانتیک ونه (...........) ادامه دارد . ......
ماه هجدهم: دختر: برام خواستگار اومده!! پسر : غلط کرده..... دختر: چرا؟ خوب طوری که نیست . اونم بالاخره آدمه!!
پسر : تو چه جوابی بهش دادی؟؟؟ دختر: هنوز هیچی!!! پسر : ما کلی قرارمدار با هم داشتیم!! حالا می خوای اونو بذاریش جای من؟؟؟؟ دختر: یه چیزی رو می دونی؟ اون هیچ وقت نمی تونه جای تو رو بگیره! پسر : من چیکار کنم؟ دختر:نمی دونم! فقط به من فکر نکن! من اگه بدونم تو به من فکر می کنی یه آب خوش از گلوم پایین نمی ره!!! ببین... برو زودتر زن بگیر!!! پسر : حسودیت نمی شه! دختر: نمی دونم! چرادیگه از اینکه تو رو با یه دختره دیگه می بینم حسودیم نمی شه!!! پسر : ( در فکر و خیا لش) : من میدونم چرا!!! ....... بعدش مدتی پسر ازخاطرات خوش گذشته می گه و دختر هم برای خالی نبودن عریضه سنت آبغوره گیری رو اجرا می کنه! دوران خوش دختر و دورای تحول پسر شروع میشه!!... و خلاصه دید پسر نسبت به دختر عوض می شه! قلبش نسبت به کلماتی از قبیل دوستت دارم. عاشقتم. زندگی بدون توهیچه. و بقیه کلمات زیبا ولی پوچ اینطوری مقاوم می شه... سبک زندگیش عوض می شه ! و خیلی تحولات دیگه...!
********************
حالا اگه در آینده مورد مشابهی براش پیش بیا د...
روز اول
پسر : سلام دختر: سلام پسر : میای خونمون! دختر: نه! پسر : مگه به من اعتماد نداری؟ دختر: چرا ولی...خوووووب!!! ............ در اینجا پسر مراسمی موسوم به مخ زنی رو انجام میده و البته موفق هم می شه (علت موفقیتش بلد بودن انبوهی حرفای پوچ و صد من یه غازه که به تازگی از دختر یاد گرفته و برای مخ زنی کاربرد بسیار داره!) .... پسر : تو که می دونی من چقدر دوستت دارم! دختر: آره.....ولی ..... آخه....
پسر : من قول می دم برای خواستگاری بیام و بگیرمت!! دختر: جدی می گی؟( و قند توی دلش آب می شه ) پسر : آره عزیزم . زندگی بدون تو برام معنی نداره دختر: جدی؟ ( این دفه با یک نگاه عاشفانه تر) پسر : آره قربونت برم.( با یک نگاه عاقلانه به دختر) یواش یواش دل دخترنرم می شه و بالاخره رضایت میده!.... پسر: پس بریم !
عصر همان روز:
زیییینگ........زیییینگ....... پسر که بعد از رفتن دختر به خواب عمیقی فرو رفته بود!!در حالیکه خسته است با زحمت و غر غر گوشی تلفن رو برمی داره! پسر : بله . بفرمایید . دختر: سلام پسر : سلام. چطوری؟ دختر: باهات کار دارم! پسر : تو که یه ساعت نیست از اینجا رفتی!؟ دختر: می خوام دوباره ببینمت!!! فردا بیام خونتون؟!!! پسر : ( در حالی که موفقیت بزرگی کسب کرده) چرا که نه؟!